- دفع دادن
- امروز و فردا کردن
معنی دفع دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ارمون دادن پذیرانه دادن
مصافحه کردن، بیعت کردن
فریب دادن
پس زدن، پس راندن، پس دادن ریستن، وازدن راندن پس زدن:) دشمن را دفع کرد، (دور کردن، مخالفت کردن منع کردن (دفع)، بیرون کردن (فضولات) :) هر چه خورده بود دفع کرد (، موجب دفع برطرف کننده:) ای باد از آن باده نسیمی بمن آور کان بوی شفا بخش بود دفع خمارم (حافظ)
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
مدد کردن، یاری کردن
داد کردن، عدل، انصاف
نوبت دادن
تفت دادن گوشت و مانند آن. کمی حرارت دادن تا رنگ آنها بگردد حرارت دادن
چاره کردن درد، تندرست کردن
پاکیزه کردن
مطابقت دادن، سازش دادن
به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن
دست خود را در دست کس دیگر گذاشتن هنگام ملاقات، مصافحه، کنایه از بیعت کردن، پیمان بستن، کنایه از به دست آمدن، حاصل شدن، کنایه از روی دادن، کنایه از میسر شدن
چیزی را نزدیک دود یا میان دود قرار دادن برای خشکانیدن آن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
پیروز گردانیده اظفار مظفر کردن، پیروز کردن
بهم زدن، زیر و رو کردن، بیش از آنچه هست نمودن، لعاب دادن و لفتش دادن
سازگار کردن مطابق کردن سازگار کردن، مطابق شدن سازگار بودن
Dispose, Dump, Excrete, Repel
Lecture
Fumigation
Reprieve
tipificar
читать лекцию
распоряжаться , выгружать , выделять , отгонять